امروز برای بررسی و بازدید میدانی یک پرونده به دادگاه مراجعه کردم. خانمی را دیدم بسیار جوان و متشخص و با حجب و حیا. فهمیدم خواهان پرونده هستند. وقتی از جریان پرونده مطلع شدم بسیار ناراحت شدم.
جوانی به نام سامان در یک روستای کوچک جاده ورامین با مادر و خواهر و یک خواهر و برادر ناتنی خود در خانه ای کوچک زندگی میکردند. مادرش از دو ازدواج ناموفق خود چهار فرزند داشت که به سختی با هم روزگار میگذراندند. سامان بزرگ شده و بعد از سربازی به کمک مادر موتورسیکلت خوبی به ارزش پانزده میلیون تومان میخرد. سامان عاشق موتور و موتور سواری بوده و بعد از چند وقت با این خانم آشنا میشود و ازدواج میکنند. سامان بیکار بود و دنبال کار…
شب عید وقتی با موتور به دنبل کار بوده متاسفانه تصادف میکند و از بد حادثه کامیونی که از آنجا میگذشته نتوانسته ماشین را کنترل کند و پسر را زیر میکند و سامان در دم فوت میکند.
حالا یک عروس جوان بیوه و داغدار مانده بود و یک موتور تصادفی که علی الظاهر کارشناس دادگاه سیزده میلیون تومان قیمت کارشناسی برای آن تعیین کرده بودند. و یک سهم الارث از خانه مادری به ارزش ۱۵ میلیون تومان که من تعیین کردم.
با خود فکر میکردم شاید اگر سامان حال و روز همسر و خانواده خود را امروز میدید با احتیاط بیشتری رانندگی میکرد.
جوانان عشق موتور! هنگام موتورسواری لحظه ای به همسر و خانواده خود فکر کنید و کمی با احتیاط و ملاحظه رانندگی کنید و کلاه ایمنی فراموش نشود.